وبلاگ جوانان ایرانی

وبلاگ جوانان ایرانی

مطالب مفید از سراسر اینترنت را در اینجا ببینید
وبلاگ جوانان ایرانی

وبلاگ جوانان ایرانی

مطالب مفید از سراسر اینترنت را در اینجا ببینید

مشکلات و موانع راه ازدواج

 سختگیرى در مسئله ازدواج

نیاز پسر و دختر به ازدواج نیازى طبیعى، و احتیاجى ذاتى است، خوددارى طولانى از هجوم غریزه شهوت براى پسر و دختر امرى مشکل به نظر مى رسد.

گاهى طول زمان موجب فساد و افساد، و تباه شدن نیازمند به ازدواج شده است.

گاهى سرکشى غرائز باعث افتادن افراد در منجلاب گناه و معصیت شده است.

گاهى جلوگیرى از ازدواج براى پسران و دختران درد سر آفریده، و آنان را به امراض مختلفى دچار کرده است.

گاهى ولع به ازدواج و از طرفى موانع راه آن عشق و عاشقى به بار آورده، و دامن هاى پاک را آلوده نموده، و جوانانى که سرمایه یک مملکت هستند تا خودکشى پیش برده.

بعضى از پدران و مادران فرزندان در سن ازدواج را اگر پیشنهاد ازدواج کنند بچه مى دانند، و اعلام نیاز آنان را به تشکیل زندگى حاصل بى حیائى و پرروئى به حساب مى آورند، و در این زمینه به فرزندان خود هجوم برده، آنان را سرزنش و تحقیر مى کنند، و به صورتى با آنان برخورد مى نمایند که آنان سرخورده مى شوند، و اگر از ایمان قوى برخوردار نباشند، خود را مجبور به حرکت در کژ راهه مى بینند.

بعضى از پدران و مادران به خانواده عروس یا داماد، مسائلى را پیشنهاد مى نمایند که تحقق دادن آن براى طرف مقابلشان بسیار سخت یا غیرممکن است، و آنچنان در پیشنهادهاى خود پافشارى مى کنند که زمان ازدواج دختر و پسر مى گذرد، و گلهاى باغ انسانیت پرپر مى شود.

گاهى پسرى به خواستگارى دخترى مى رود، ولى با تلخى و بداخلاقى خانواده عروس روبرو مى شود و از ازدواج با دختر پشیمان مى گردد، در این صورت دختر خانه نشین مى شود و به او لطمه وارد مى گردد، و از سنّ ازدواج مى گذرد، و چنین مسئله اى هم ممکن است از خانواده پسر رخ بنماید.

گاهى دختران و پسران بر اثر محدود بودن در تصمیم، و دچار بودن به فضاى پدر شاهى یا مادر شاهى تن به ازدواج نمى دهند، و از این طریق دچار خسارت مى گردند.

و گاهى خود دختر و پسر به خاطر پیشنهادهاى سنگین به طرف مقابل مانع تحقق ازدواج مى شوند.

اسلام عزیز این سختگیریها را خلاف انصاف و مروّت، و جداى از اخلاق انسانیت، و امرى غیرخدائى و غیرشرعى مى داند.

اسلام به سختگیران هشدار مى دهد، که عواقب این برنامه در دنیا و آخرت دامن شما را خواهد گرفت.

اسلام مى گوید خداوند مهربان با آنان که در همه امور آسان مى گیرند آسان مى گیرد، و با آنان که سختگیر هستند سخت خواهد گرفت.

سختگیرى در این مسئله، جنگیدن با غرائز و شهوات و آمال و آرزوهاى طبیعى و انسانى دختران و پسران است، و بر حضرت حق است که با سختگیران به سختى برخورد کند، و آنان را از لطف و محبت خود محروم سازد.

حماد بن عثمان مى گوید، مردى خدمت حضرت صادق(علیه السلام) از شخصى شکایت کرد، زمانى نگذشت که شکایت شده از راه رسید، امام ششم فرمود: شکایت فلانى از تو براى چیست؟ عرضه داشت به من بدهکار است و من ایستاده ام تا دینار  آخر آن را از او بگیرم، حضرت صورت نِشستن خود را عوض کرد و به خشم آمد و فرمود: تصور کردى تا دینار آخر را از او بگیرى بد نمى شود، گفتار حق را در قرآن مجید نخوانده اى؟

یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ.[97]

مى ترسند بدى حساب را.

خیال کردى سوء حساب به معناى ظلم و جور از جانب حق به عبد است!

نه به خدا قسم.

ما خافُوا اِلاَّ الاِْسْتِقْصاءَ.

نمى ترسند مگر تا آخرین ذره عمل را به حساب کشیدن.

بدان اى مرد:

فَمَنِ اسْتَقْصى فَقَدْ اَساءَ.

آنکه در حساب اینگونه سخت گیرى کند کار بدى انجام داده است.

پدران و مادران، پسران و دختران از سخت گیرى، بخصوص در امر ازدواج بترسید، و از این امر غیرانسانى بپرهیزید، راه ازدواج را هموار کنید، و شرایط آن را آسان بگیرید، و با شوهر دادن دختر با شرایطى سهل و آسان، و زن دادن به پسر با برنامه اى معمولى از گسترش بستر فساد، و سفره گناه جلوگیرى کنید.

 

وجود خود را میزان بین خود و دیگران قرار بدهید

پدران و مادران باید به این معنا توجه کنند، که روزى خود آنان جوان بودند، و در آتش اشتیاق زن گرفتن، و شوهر کردن مى سوختند.

آرزو داشتند هر چه زودتر پدر و مادرشان وسیله ازدواج آنان را فراهم کنند، و بدون سختگیرى و تحمیل شرایط سخت سفره ازدواج آنان را در فضائى باصفا و چهارچوبى غرق عشق و محبت پهن نمایند، و اگر ملاحظه مى کردند پدر یا مادرشان، نسبت به این مسئله وارد برنامه هائى مى شدند، که این سنت پاک الهى را به تأخیر مى انداخت، یا در راه آن ایجاد دست انداز مى کرد، یا وضع پدر و مادرشان مانع تراشى بوجود مى آورد، سخت آشفته مى شدند، و حالات درونى آنان به هم مى خورد، و نسبت به پدر و مادر خویش بدبین و در نهایت کینه دار مى شدند.

امروز که مى خواهند پسر زن بدهند و یا دختر به خانه بخت بفرستند خود را به جاى فرزند خود به حساب آورند، و آمال و آرزوى وى را، و طغیان آتش شهوت او را، و عشق آتشینش را به تشکیل زندگى جدید لحاظ کنند، باشد که خود را به جاى او حساب کردن موجب دست برداشتن از سختگیرى شود، و زمینه زن گرفتن پسر یا شوهر کردن دختر به آسانى و سهولت فراهم آید.

وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایتى بسیار مهم به این مسئله فوق العاده باارزش که خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده بدین صورت اشاره فرموده:

اِجْعَلْ نَفْسَکَ میزاناً فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ، وَ أَحِبَّ لِغَیْرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکِ، وَ اکْرَهْ لَهُ ماتَکْرَهُ لَها، لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ کَما تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ، وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ، وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ ما تَرْضى لَهُمْ مِنْکَ.[98]

 وجود خود را براى توجه به واقعیات زندگى و درک بیشتر از مسائل انسانى میزان بین خود و غیر خود قرار بده، و دوست داشته باش براى دیگران آنچه را براى خود دوست دارى، و کراهت داشته باش براى غیر خود، آنچه را براى خود کراهت دارى، به دیگران در هیچ زمینه اى ستم روا مدار، چنانکه دوست ندارى به تو ستم شود، و به همه مردم نیکى کن، چنانکه دوست دارى به تو نیکى کنند، براى خود قبیح بدان آنچه را از دیگران قبیح مى دانى، از مردم خوشنود باش، آنچه را که از خود نسبت به آنان خوشنود هستى.

حضرت مجتبى(علیه السلام) فرموده:

صاحِبِ النّاسَ مِثْلَ ما تُحِبُّ أَنْ یُصاحِبُوکَ بِهِ.[99]

با مردم به گونه اى زندگى کن، که دوست دارى با تو زندگى کنند.

این است خواسته بر حق اسلام از تمام مردم، این است دستورات ثمر بخش دین، این است آن روشى که زندگى را با دیگران آسان مى نماید، و از هجوم گناه به دایره حیات جلوگیرى مى کند، و برنامه زندگى را از نور و صفا و عشق و وفا، و سلامت و صمیمیت، و سادگى و آسانى پر کرده و شیرین مى نماید.

پدران و مادران آنچه را در مسئله ازدواج در روزگار جوانى براى خود دوست داشتید، و آن عبارت بود از اینکه با خانواده اى هم شأن خود ازدواج کنید، در برنامه ازدواج، هر دو خانواده از شرایط سنگین و غیر قابل تحمل بپرهیزند، هرچه زودتر زمینه ازدواج را فراهم آورند، از مخارج کمرشکن دورى کنند، از حرف و نقل زیاد کناره گیرى نمایند، امروز همان را براى فرزند  خود دوست داشته باشید.

وسیله شدن براى ازدواج، در پیشگاه حق ثواب بسیار دارد، شما اى پدران و مادران زودتر از دیگران براى فرزندان خود وسیله ازدواج شوید، و این راه را تا آخر با عشق و محبت و شیرینى و کرامت طى کنید.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

مَنْ عَمِلَ فى تَزْویجِ بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ حَتّى یَجْمَعَ اللّهُ بَیْنَهُما زَوَّجَهُ اللّهُ أَلْفَ اِمْرَأَة مِنَ الْحُورِ الْعینِ وَ کانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَة خَطاها أَوْ بِکُلِّ کَلِمَة تَکَلَّمَ بِها فى ذلِکَ عَمَلُ سَنَة.[100]

هر کس در فراهم آوردن زمینه ازدواج پسران و دختران اهل ایمان زحمت بکشد، تا خداوند مهربان آنها را به یکدیگر برساند، مزدش هزار حوریه بهشتى است، و براى هر قدمى که برداشته یا هر کلمه اى که در این زمینه گفته ثواب یک سال عبادت است.

آنان که در امر ازدواج سختگیرى مى کنند، با اینکه مى توانند به آسانى و سادگى زمینه تحقق آن را فراهم کنند، خود را از چه ثواب عظیمى نزد حق محروم مى کنند؟!

اینان جواب فرزندان خود را اگر دچار فساد شوند، یا ضربه فکرى و بدنى به آنان وارد شود، یا دچار اختلال روحى گردند، در دادگاه عدل الهى در صحنه وحشتناک محشر چه خواهند داد؟!

موسى بن جعفر(علیه السلام) از طریق نامه اى از عمّه بزرگوار خود درخواست کردند، فلان مالى که دارى براى کمک به مهریه عیال محمد بن جعفر بفرست، چون نامه
را به آن زن باکرامت دادند، بدون فاصله به این مسئله اقدام کرد، متن نامه
چنین بود:

خداوند را در قیامت سایه اى است که از آن جز پیامبر، یا وصىّ پیامبر، یا کسى که برده مؤمنى را آزاد کند، یا قرض مؤمنى را ادا نماید، یا مؤمن بى زنى را زن دهد بهره مند نگردد.[101]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

... وَ أَعْظَمُ الْخَطایا إِقْتِطاعُ مالِ امْرِء مُسْلِم، وَ أَفْضَلُ الشَّفاعاتِ مَنْ تَشَفَّعَ بَیْنَ اثْنَیْنِ فى نِکاح حَتّى یَجْمَعَ اللّهُ شَمْلَهُما.[102]

و بزرگترین گناه تجاوز به مال مسلمان است، و برترین میانجیگرى وساطت در امر ازدواج است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مَنْ زَوَّجَ عَزَباً کانَ مِمَّنْ یَنْظُرُ اللّهُ اِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.[103]

هر کس بى زنى را زن دهد، از آنانى است که خداوند در روز قیامت به او به دیده لطف و رحمت نظر مى کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

أَرْبَعَةٌ یَنْظُرُ اللّهُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ: مَنْ أَقالَ نادِماً، أَوْ أَغاثَ لَهْفاناً، أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَةً، أَوْ زَوَّجَ عَزَباً.[104]

خداوند به چهار نفر در قیامت نظر لطف مى اندازد، کاسبى که جنس پس آورده را قبول کند، آنکه غمى را از دلى بزداید، کسى که بنده اى را آزاد کند، و آنکه انسان بى زنى را زن دهد.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

هر کس قرار ازدواجى را بهم بزند، و زن و مردى را از هم جدا کند، در دنیا و آخرت دچار غضب و لعنت خدا شود، و بر حضرت حق است که هزار سنگ آتشین بر سر او ببارد، و هر کس در جدائى بین مرد و زنى بکوشد ولى به ثمر نرسد، دنیا و آخرت دچار خشم و لعنت حق شود، و دیدار رحمت حق بر او حرام گردد.[105]

اى کاش تمام پدران و مادران از این معانى خبر داشتند، تا با عمل به این واقعیات از ثواب عظیم الهى بهره مند مى شدند، و اى کاش خبرداران از این مسائل از تکبّر از عمل به این دستورات  پرهیز مى کردند، تا در قیامت دچار خشم و لعنت و عذاب ابد حق نشوند.

کبر، صفتى ابلیسى است

امروز که بلوغ زودرس رنجى بر رنج مردم افزوده، امروز که هجوم فرهنگ بیگانگان دردى بر دردها اضافه کرده، امروز که صدا و تصویر رسانه هاى کفر جهانى روح و فکر مردم بخصوص جوانان را اشغال کرده، امروز که فیلم هاى مبتذل در تمام جهان بیداد مى کند، و این همه برنامه ها حاصلى جز تحریک شهوات، و شعلهور کردن غرائز ندارد، بر پدران و مادران و اقوام و ثروتمندان و خلاصه دولت و ملت اسلامى، واجب شرعى، و لازم اخلاقى است، که تمام توان خود را در آسان نمودن امر ازدواج جوانان، و حذف عادات و رسوم غلط، و در هم شکستن سنن غربى، و چشم پوشى از شرایط سنگین، بکار گیرند تا از این راه ایمان و اخلاق و رفتار و کردار انسانى دختران جوان و پسران جوان تا حدّى محفوظ بماند، و این گلهاى، باغ آدمیت از پرپر شدن و افتادن در منجلاب گناه در مصونیت قرار بگیرند.

نسبت به پیاده شدن فرامین الهى و دستورات رسول اکرم، و امامان معصوم تکبّر نکنید، متأسفانه بعضى از پدران و مادران چنانکه مشاهده شده در مجالس قرارداد ازدواج آنچنان ژستى بخود مى گیرند که انگار شاه مقتدرى هستند، و فرزند آنان شاهزاده، و باید در امر عقد و عروسى، همچون فرعون و فرعونیان عمل شود، پیشنهادهائى مى دهند، و خواسته هائى اظهار مى کنند که خانواده مقابل بهت زده شده، و فرزندشان از ازدواج و تشکیل خانواده پشیمان مى شود، و به ناچار براى ارضاى غرائز خود دست به دوست یابى نامشروع زده، و خود را به انواع گناهان جنسى آلوده مى نماید!!

قرآن مجید تکبر از حق را از مشخصه هاى ابلیس شمرده آنجا که مى فرماید:

فسجد الملائکة کلّهم اجمعون الاّ إبلیس استکبر و کان من
الکافرین
[106]

پس فرشتگان به امر حق همه سجده کردند مگر ابلیس که گردنکشى و بزرگ منشى نمود و از کافران شد.

قال فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبَّر فیها فاخرج إنّک من الصّاغرین.[107]

حضرت حق به او فرمود: از این جایگاه و مقام و مرتبه فرو شو، ترا نرسد که در این حریم پاک بزرگ منشى کنى، پس بیرون رو که تو از خوار شدگانى.

على(علیه السلام) فرمود:

إِیّاکَ وَ الْکِبْرَ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ اَلاَْمُ الْعُیُوبِ وَ هُوَ حِلْیَةُ إِبْلیسَ.[108]

بر تو باد از اینکه در امور حیات نسبت به حق و خلق دچار کبر شوى، به حقیقت که تکبر از بزرگترین گناهان و پست ترین عیوب است، و کبر رنگ و رخساره و خصلت ابلیس است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَإِنَّهُ رَأْسُ الطُّغْیانِ وَ مَعْصِیَةُ الرَّحْمنِ.[109]

از کبر بپرهیز که این صفت سر تجاوز و روگردانى از حضرت حق است.

و نیز آن بزرگوار فرمود:

أَقْبَحُ الْخُلُقِ التَّکَبُّرُ.[110]

زشت ترین خوى تکبر است.

رسول الهى فرمود:

اِجْتَنِبُوا الْکِبْرَ فَإِنَّ الْعَبْدَ لا یَزالُ یَتَکَبَّرُ حَتّى یَقُولَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُکْتُبُوا عَبْدى هذا فِى الْجَبّارینَ.[111]

از کبر اجتناب کنید، هر آینه انسان در کبر ادامه زندگى مى دهد، تا جائى که خداوند عز و جل مى فرماید: اى نویسندگان عمل، نام بنده ام را جزء جبّاران عالم ثبت کنید.

و نیز آن حضرت به ابوذر فرمود:

یا اَباذَر مَنْ ماتَ وَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ کِبْر لَمْ یَجِدْ رائِحَةَ الْجَنَّةِ إِلاّ أَنْ یَتُوبَ قَبْلَ ذلِکَ.[112]

اى ابوذر هر کس بمیرد و در قلبش به وزن ذرّه اى کبر باشد، بوى بهشت را نخواهد یافت، مگر اینکه قبل از مردن توبه کند و از لباس کبر و نخوت و بزرگ منشى درآید.

راستى موجودى که از نطفه آفریده شده، و در حال حیات دنیوى، ضعیف و ناتوان، و در برابر حوادث بى قدرت و بى قوت است، و چرخى در این عرصه گاه هستى به اراده او نمى چرخد، چه جاى آن دارد که با حق و با خلق تکبر کند، و براى خود برترى بر دیگران قائل باشد؟

امام صادق(علیه السلام) از پدرانش روایت مى کند، بین سلمان و مردى دعوا درگرفت، آن مرد با حالتى خاص به سلمان گفت: تو کیستى که من با تو رو در رو شوم؟ سلمان

 

گفت: اوّلم و اول تو نطفه نجس بود، آخرم و آخر تو مردارى بدبو در خانه قبر است، چون قیامت شود، و میزانها برپاگردد، هر کس عملش ثقیل و سنگین آید کریم، و هر کس اعمالش بى قدر و قیمت و سبک جلوه کند پست است!![113]

علامه مجلسى در مسئله علاج این بیمارى خطرناک مى فرماید: راه درمان کبر، و کسب تواضع و فروتنى دو راه است: علمى و عملى: اما راه علمى به این است که خود و خداى خود را بشناسد، و همین شناخت در پاکسازى باطنش از کبر کافى است، زیرا وقتى خود را به حقیقت یافت و نسبت به وجودش عرفان حقیقى پیدا کرد مى فهمد که از هر ذلیلى ذلیل تر، و از هر کمى به ذات و هویت کمتراست، و او را حقى جز تواضع و ذلت و خاکى بودن نیست، و چون خداى خود را از طریق آیات آفاق و انفس و دقت در قرآن مجید شناخت مى فهمد که عظمت و کبریائى و بزرگ منشى جز به حضرت او برازنده نیست.

اما راه درمان عملى به این است که در تمام حرکات و اعمالش و رفتارش نسبت به حضرت حق و عموم خلق فروتنى کند، بر اخلاق اهل تواضع مواظبت ورزد، صالحین را سرمشق خود قرار دهد، به احوال رسول باکرامت اسلام که اشرف موجودات است دقت کند که بر زمین مى نشست و غذا تناول مى فرمود، و مى گفت: عبدى همچون عباد دیگر غذا مى خورد![114]

با توجه به این مطالب نسبت به فرزند خود چه دختر چه پسر در امر ازدواج تواضع کنید، و تواضع به این است که فقط فرزند خود را که در قله آمال و آرزوها و شهوات طبیعى است لحاظ کنید نه حالات و اخلاق و عادات و رسوم خود را، و در شرایطى که اعلام مى کنید آسان بگیرید و توقعات خود را از طرف مقابل به حد ّاقل برسانید، تا ازدواجى بابرکت صورت بگیرد، و دوامش تضمین شود، و پسر و دختر هم پس از ازدواج بتوانند به راحتى در کنار یکدیگر زندگى کنند.

داستانى عجیب از آسان گرفتن در ازدواج

مرحوم ملا محمد تقى مجلسى آن فقیه فرزانه و دانشمند کم نظیر سه پسر دانشمند و چهار دختر فاضله داشت.

دختر اول او آمنه بیگم است که سرگذشت ازدواجش با همسر دانشمند و بزرگوارش ملا صالح مازندرانى شارح اصول کافى در دوازده جلد، سرگذشتى عجیب و شیرین، و واقعه اى عرشى و الهى و ملکوتى است:

ملا محمد صالح مازندرانى که از علماى نامى شیعه است، تاریخ زندگانى پرحادثه اى دارد. اجمال آن بدین قرار است:

پدر وى به نام ملاّ احمد مرد بسیار فقیرى بود، به طورى که قادر نبود زندگى فرزندش را تأمین کند، از این روى به وى گفت: چون من از تأمین مخارج تو عاجزم خودت به فکر تأمین زندگى خود باش.

محمد صالح هم که جوانى نورس بود به اصفهان آمد و در یکى از مدارس آن شهر به تحصیل پرداخت، مدرسه داراى موقوفه اى بود که به هر محصّلى به میزان رتبه علمى وى چیزى مى دادند، و چون محمد صالح تازه شروع به تحصیل کرده بود، سهمش ناچیز و براى تأمین زندگیش کافى نبود.

او از این جهت سخت در ناراحتى بسر مى برد، تا جائى که شبها هنگام مطالعه از چراغ عمومى مدرسه که در گوشه اى مى افروختند استفاده مى کرد!

ولى او بالاخره با جدّیت و پشتکار و همّت عالى خود بر محرومیت و ناکامى ها چیره گشت و به مقام عالى علمى رسید، تا اینکه به مجلس درس علامه مجلسى ملاّ محمد تقى راه یافت، چیزى نگذشت که مورد توجه خاص و عنایات مخصوص استاد علامه اش واقع شد و بر تمام شاگردان فائق آمد.

به طورى که مؤلف مرآت الاحوال مى نویسد: در این هنگام ملا صالح که جوانى دانشمند بود، در اندیشه ازدواج و انتخاب همسرى براى خود بود، علامه مجلسى نیز از این مطلب اطلاع حاصل کرد، روزى بعد از درس به وى فرمود: اجازه مى دهى همسرى برایت انتخاب کنم؟ ملا صالح سر به زیر انداخت و پس از لحظه اى موافقت خود را اعلام داشت.

علامه مجلسى از جا برخاست و به درون خانه خود رفت، و دختر دانشمندش آمنه بیگم را که همه علوم را به سر حد کمال آموخته بود نزد خود طلبید و گفت: دخترم شوهرى برایت پیدا کرده ام که در منتهاى فقر و نهایت فضل و صلاح و کمال است ولى این امر موکول به اجازه توست.

آن فاضله مقدسه با حجب و حیاى مخصوصى گفت: پدر جان فقر عیب مردان نیست، و با این بیان میل باطنى خود را به این وصلت ابراز داشت، پس در ساعتى سعد عقد را جارى ساختند و عروس را براى داماد مهیا نمودند.

در شب عروسى داماد سعادتمند روى عروس بى مانند را گشود و پس از مشاهده جمال بى مثال وى و حمد قادر لایزال به گوشه اى رفت و مشغول
مطالعه شد.

اتفاقاً مسئله بسیار مشکلى پیش آمده بود که حل نمى گردید، آمنه بیگم این معنى را با فراست مخصوص به خود درک کرد، چون فردا داماد براى تدریس از خانه بیرون رفت آمنه بیگم مسئله را با شرح و بسط تمام نوشت و در جایش نهاد، شب بعد که ملا صالح به نوشته آن بانوى فاضله نگریست، دید که عقده لاینحل به سر انگشت آن فاضله دانا حل گردیده است، از این رو پیشانى بر خاک نهاد و سجده شکر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت گردید، و بدین گونه مقدمه عروسى تا سه روز طول کشید!!

هنگامى که علامه مجلسى مطلع گردید به وى فرمود: اگر این زن مناسب شأن و باب میل تو نیست بگو تا دیگرى را برایت عقد کنم. ملا صالح گفت: نه از این جهت نیست، بلکه فاصله گرفتن من به خاطر اداى شکر الهى است که چنین نعمتى به من ارزانى فرموده است که هر چه کوشش مى کنم نمى توانم شکر نعمت ادا نمایم.

علامه مجلسى با شنیدن این سخن فرمود: اقرار به عدم قدرت براى شکرگزارى خداوند، نهایت شکر بندگان است.[115]

ملاحظه مى کنید اوّلاً مجلسىِ باکرامت تمام وسائل تحصیل علوم عالیه را براى دختر خود فراهم آورد، تا او به قلّه اى از عظمت علمى رسید، ثانیاً آن دختر باکرامت را معدنى از عفت و عصمت و حیا و آزرم و مجسمه اى از اخلاق اسلامى و تواضع و قناعت بار آورد، ثالثاً در مسئله ازدواج آن دختر آسان ترین راه را انتخاب کرد و بدون چون و چرا وى را با هم کفوش از نظر ایمان و اخلاق و عمل به قید زوجیت داد، رابعاً ملا صالح را به عنوان شوهر به او تحمیل نکرد، و در این داستان تکبر نورزید، بلکه همانطور که معارف الهیه انسان را هدایت کرده، انتخاب همسر را به اجازه دختر و رضایت وى واگذاشت، و از همه مهمتر بدون تکبّر پس از گذشت سه روز از ازدواج که ملا صالح در مقام شکرگزارى بود و از اجراى زناشوئى خوددارى نموده بود به تصور اینکه آن مرد آن زن را نمى خواهد به او پیشنهاد کرد، اگر این همسر لایق تو نیست بگو تا همسر دیگرى براى تو انتخاب کنم!!

این است اخلاق اولیاء حق، و عاشقان حقیقت، و مردان صالح و شایسته، و دختران باعفت و ایمان، و خانواده هاى پاک و پاکیزه.

اینگونه ازدواجها از برکات الهى موج مى زند، و رحمت و لطف حق در فضاى آن حاکم است.

ملا صالح از آن بانوى عالمه داراى شش پسر دانشمند و فقیه و ادیب و سخنور و دو دختر فاضله شد.

یک دختر وى همسر ابوالمعالى کبیر و مادر میر ابوطالب است که این پدر و پسر هر دو از علماى نامى بوده اند.

سید محمد بروجردى جد پنجم آیت اللّه العظمى بروجردى که خود نیز نوه دخترى مجلسى اول بوده داماد این میر ابوطالب است و از اینجا فرزندان وى به خاندان مجلسى مى پیوندند، دختر دوم وى همسر سید عبدالکریم طباطبائى جد ششم آیت اللّه بروجردى و مادر سید محمد طباطبائى است.

از امامان معصوم(علیهم السلام) روایت شده که: خداوند هر چه مورد نیاز بشر بوده به رسولش تعلیم داده، از جمله روزى پیامبر بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى حق فرمود: اى مردم امین وحى از جانب رازدان آگاه بر من نازل شد و گفت:

دوشیزگان همچون میوه شاخسارانند، به محض رسیدن چون به دوران بلوغ رسند، طغیان غریزه آنان جز شوهر درمانى ندارد، اگر نه ممکن است فاسد و آلوده شوند، چه آنان نیز انسانند.[116]

پدران و مادران باید به این معنا توجه دقیق داشته باشند، که چون دختر به رشد لازم و صلاحیت شوهردارى، و تناسب سنى با مرد مورد نیازش رسید، و از استعداد مزاجى لازم برخوردار شد زمینه ازدواج او را به سادگى و آسانى فراهم نمایند، تا به دستور حق عمل کرده، و از این راه به کسب اجر عظیم و ثواب بى نهایت برسند.

مسئله شیطانى چشم همچشمى

از عادات زشت بعضى از افراد به قول معروف چشم همچشمى است، به این معنا که فرد یا خانواده وضعیت بالاى مادى اقوام یا همسایگان یا دیگران را ملاک قرار مى دهد، و به دست و پا مى افتد که بهر صورت که شده خود را همطراز آنان قرار دهد.

دختر چشم به امور مادى دختران اقوام مى دوزد، و به آرزو مى افتد که همسر آینده اش، و مجالس عقد و عروسیش همانند فلان دختر باشد، و به همین خاطر در عدم قبول مراجعه کنندگان مناسب حالش که در آن سطح بالاى از مادیت و ثروت نیستند اصرار مىورزد، و آن قدر زمان را در عدم قبول ازدواج طولانى مى کند که از سن مناسب ازدواج بگذرد، آن زمان است که خود را مجبور مى بیند تن به ازدواج با فردى مسن، یا مردى زن مرده بدهد، یا بهتر مى بیند که در خانه بماند تا به عمرش خاتمه داده شود، بر فرض اگر هم شوهر کند از نشاط جوانى، و شور روحى محروم است، نه براى او حوصله شوهردارى وجود دارد، و نه توان بچه دارى و تربیت اولاد، این چشم همچشمى از موانع راه ازدواج، و صفتى شیطانى و عادتى زشت است.

قرآن مجید در سوره حجر آیه 88 و سوره طه آیه 131 از چشم دوختن به دنیاى دنیاداران، و ثروت ثروتمندان منع فرموده، و در روایات ائمه طاهرین آمده، آنان که دائم دیده به دنیاى دیگران دارند، و در آرزوى رسیدن به آنان هستند، وجودشان دچار حسرت فراوان و اندوه بى پایان است.

ازدواج باید همراه با نیّت خالص، و براى خدا باشد، و هدف از آن باید اجراى سنت پیامبر، و تحصیل اولاد صالح، و تشکیل زندگى پاک در سایه لطف و رحمت حق باشد.

اگر ازدواج بر این پایه ها قرار بگیرد بنائى استوار و محکم بپا خواهد شد، و برکات حضرت حق در فضاى این ازدواج جلوه گر شده ثمرات معنوى به بار خواهد آمد.

چون مقدمّات ازدواج فراهم شد اطرافیان باید مواظبت کنند این برنامه تحقق پیدا کند، و سعى نمایند از دخالت هاى نابجا در این امر الهى پرهیز کنند، و از خود شیرینى، و قضاوت غیر عادلانه، و بیان تفرقه انگیز، و سست کننده مسئله ازدواج جداً خوددارى کنند.

مهریه هاى سنگین

مسئله مهر در اسلام مسئله بسیار مهم، ظریف، دقیق و قابل توجه است، اسلام بر مهریه هاى سبک اصرار دارد، و از مهریه هاى سنگین متنفر است. از طرفى آنچه داراى ارزش و قیمت باشد چه مال و چه عمل مى تواند مهریه و صداق زن قرار بگیرد.

باغ، مغازه، زمین، ساختمان، پول نقد، آموختن علم و امثال اینها مى تواند صداق زن باشد.

روایات مهمى پس از آیات کتاب حق از رسول حق و امامان معصوم در معتبرترین کتابها وارد شده، به قسمتى از این روایات توجه نمائید، روایاتى که پافشارى دارد مهر را سبک بگیرید، و از صداق سنگین بپرهیزید، زیرا مهر سنگین باعث روگردانى جوانان از ازدواج و ماندن دختران در خانه هاست.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً.[117]

برترین زنان امت من زنى است که زیبائیش بیشتر و صداقش کمتر باشد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:

لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَتَکُونَ عَداوَةً.[118]

مهرها را زیاد نگیرید که مایه دشمنى است.

آرى وقتى جوانى به خواستگارى دخترى از اقوام، یا همسایگان، یا افراد دیگر مى رود و با صداق سنگین و غیر قابل تحمل روبرو مى شود، و خود را در ازدواج ناکام و شکست خورده مى بیند، موجب کینه دار شدن نسبت به دختر و خانواده دختر مى شود، و از خود ناامید شده خداى ناکرده به فساد روى مى آورد، عمر را هدر مى دهد، و به جوانى و نشاطش خسارت غیر قابل جبران وارد مى گردد.

حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:

مِنْ بَرَکَةِ الْمَرْأَةِ خِفَّةُ مُؤْنَتِها وَ تَیْسیرُ وِلادَتِها وَ مِنْ شُؤمِها شِدَّةُ مُؤْنَتِها وَ تَعْسیرُ وِلادَتِها.[119]

کم خرجى و آسان زائى از برکت زن، و سنگینى مخارج و هزینه و دشوار زائى از شومى اوست

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَإِنَّما هِىَ سُقْیَا اللّهِ سُبْحانَهُ.[120]

مهرها را سنگین نگیرید، مهر و محبت را باید خداوند مهربان فراهم آورد، پول و مال عشق و محبت نمى آورد.

رسول حق به زنى بنام حولا فرمود:

یا حَوْلا وَ الَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ رَسُولاً، ما مِنْ اِمْرَأَة ثَقَّلَتْ عَلى زَوْجِهَا الْمَهْرَ إِلاّ اَثْقَلَ اللّهُ عَلَیْها سَلاسِلَ مِنْ نار.[121]

اى حولا به آن خدائى که مرا بر حق به پیامبرى و رسالت مبعوث کرد، زنى نیست که مهر سنگین بر عهده شوهرش بگذارد، مگر اینکه خداوند زنجیرهاى آتش بر گردن او گذارد!!

مهر سنگین باعث فرار جوانان از ازدواج و افتادن آنان در معصیت و گناه است، و خواهنده مهر سنگین در انحراف جوانان سهیم و از این جهت مستحق عذاب الهى است.

قرآن مهر واقعى ازدواج مى شود

حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: زنى خدمت رسول حق آمد و عرضه داشت مرا شوهر دهید، حضرت فرمود: کدامیک از شما حاضران او را به زنى قبول مى کند.

مردى برخاست و گفت: من، فرمود: بابت مهرش چه مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم، فرمود: بدون صداق نمى شود، باز حضرت پیشنهاد خود را تکرار کرد و کسى غیر از آن مرد پاسخ نگفت، تا مرتبه سوم به داوطلب فرمود: چیزى از قرآن مى دانى؟ عرضه داشت: آرى. فرمود: این زن را در برابر تعلیم هر مقدار از قرآن که مى دانى به همسرى تو درآوردم.

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

أَیُّما مُؤْمِن خَطَبَ اِلى اَخیهِ حُرْمَةً وَ بَذَلَ لَهُ خَمْسَمِأَةِ دِرْهَم فَلَمْ یُزَوِّجْهُ فَقَدْ عَقَّهُ وَ اسْتَحَقَّ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلاّ یُزَوِّجَهُ حَوْراءَ.[122]

هرگاه مؤمنى از خانواده برادر مؤمنش خواستگارى کند و پانصد درهم جهت صداق بپردازد و او بر اثر کمى مهر نپذیرد بر او ستم کرده و سزاوار است خداوند او را از حور العین محروم کند.

مى گویند ام سلیم که از زنان صدر اول اسلام بود و از خانواده اى اصیل و ریشه دار، مهر خود را مسلمان شدن جوانى که به خواستگاریش آمده بود قرار داد، همان زنى که شوهر خود را در مرگ فرزند تسلیت داد و نگذاشت جزع و فزع کند و خداوند به جزاى آن صبر و مقاومت فرزندى به او عنایت کرد که از دوستان و موالیان حضرت مولى الموحدین شد.

دختران باکرامت باید متوجه باشند اگر هم کفوى به خواستگارى آنان آمد، و خانواده در مسئله ازدواج و بخصوص صداق و مهر سختگیرى کرد، با کمال ادب و وقار در برابر خانواده بایستد، و از طریق بیان معارف حقّه از سخت گیرى آنان جلوگیرى نمایند، که کم توقعى از اخلاق انبیا و اولیاء و صفتى فوق العاده ممتاز و عالى است.

رسول حق در ازدواج دختر بزرگوارش که سیده زنان تمام جهان است با على(علیه السلام) مهر و صداق را مختصر و اندک قرار داد تا براى تمام امت سرمشق و اسوه باشد، چه زشت است که خانواده ها در مسائل ازدواج بخصوص مسئله مهر از پیامبر عزیز خود پیروى نکنند.  

منبع

نظرات 3 + ارسال نظر
صادق دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ http://game.harajy.com/

خوب بود دستت درد نکنه

میثم پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ http://beroz.rasekhblog.com

سلام

شما را لینک کردم - لطفا" بعد از لینک وبلاگ به من اطلاع دهید .

با تشکر

پرنس پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ http://tuy.blogfa.com

از لطفت ممنون

من هم شما را لینک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد