به تازگی حضور حمیدرضا پگاه در مجموعه تلویزیونی بویباران در یک نقش خاکستری و چند لایه، به بخشی از تواناییهای بازیگریاش تاکید دارد. طاها، شخصیتی که حمیدرضا پگاه آن را بازی میکند در زندگیاش فراز و نشیبهای متعددی را تجربه میکند. این هفته، به همین بهانه با او به گفتوگو نشستهایم.
به نظرم بازیگر باید در هر شرایطی خودش را آماده و بهاصطلاح روی فرم نگه دارد و بهگونهای در جامعه ظاهر شود که بتواند چهره مقبول وآراستهای داشته باشد.
بازیگرانی مثل تام کروز و مل گیبسون به اسبسواری، شمشیربازی، انواع ورزشهای رزمی و ذهنی تسلط دارند، آیا در ایران بازیگران ما چنین تواناییهایی دارند؟
به هر حال، تسلط به ورزشهایی که اشاره کردید در کار بازیگری نیاز است و از طرفی اگر بازیگر به این مسائل تسلط داشته باشد از بازیاش لذت میبرد و بازی بهتری ارائه میکند. ادامه مطلب ...
کمتر برای خودش وقت می گذارد و بر عکس اکثر خانمها اصلا اهل خرید کردن نیست. خواندن این گفتوگو خالی از لطف نیست.
در این روزها کمند امیر سلیمانی را در سریال شوخی کردم میبینیم و برای این مطلب آخرینها سراغ او رفتیم و جوابهای جالبی از او گرفتیم و متوجه شدیم که او با کسی قهر نمی کند و
آخرین فیلمی که دیدی؟
همین پریشب فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند.
آخرین نمایشی که دیدی؟
نمایش بادی که مرا برد تو را خشک کرد با بازی بهاره رهنما و پژمان جمشیدی.
آخرین کتابی که خواندی؟
کتاب اشعار فاضل نظری.
آخرین موسیقی که گوش دادی؟
یک موسیقی بدون کلام برای ریلکس شدن.
آخرین کنسرتی که رفتی؟
گروه سون.
آخرین باری که از ته دل خندیدی؟
دوستی دارم که با او خیلی خوشحالم و تقریبا هر روز از ته دل می خندم.
آخرین باری که گریه کردی؟
دو شب پیش.
آخرین باری که دلت شکست؟
یادم نمیاد. فکر میکنم تا حالا دلم نشکسته.
آخرین باری که دل کسی را شکتی؟
هیچ وقت این کار را انجام ندادهام.
بیش از یکسالی است که من و همسرم « مهدی صاحب الزمانی» با هم پیوند زناشویی بسته ایم آن چیزی که باعث شد من و مهدی در وهله اول به هم علاقمند بشویم و بخواهیم باقی زندگی مان را کنار هم بگذرانیم، خصوصیات مشترک بسیاری بود که بین ما وجود داشت. |
ارتش سرخ دات کام :
سرمربی سابق تیم ملی گفت:وقتی در تیم امید بودم به من می گفتند که یک بازیکن را جزو 40 نفر بیاور،یک پژو به تو می دهیم.ارتش سرخ دات کام :
به مناسبت سیزدهمین سالگرد تولدش گفت و گویی خواندنی با پژمان جمشیدی انجام دادیم.خواندن این گفت و گو خالی از لطف نیست به عقیده ی بسیاری از مخاطبان و کارشناسان رسانه، پدیده ی سریالهای تلویزیون در سال 92 بدون شک کسی نیست جز «پژمان جمشیدی» بازیکن سابق فوتبال که سه سال بعد از خداحافظی اش از مستطیل سبز، در یک سریال تلویزیونی که همنام خودش هم بود؛ ظاهر شد.دو خواننده ی پاپ و چهار بازیگر جوان، کاندیداهای ما برای گفتگوی هنری ویژه ی سالگرد بودند که به دلایل بالا پژمان را انتخاب کردیم تا به سراغش برویم و با او درباره ی فوتبال و شهرت و سینما و چیزهای دیگر گپ بزنیم...
ادامه مطلب ...
این یک گفت و گوی خواندنی است که در آن فرزندان مهران مدیری به خیلی
چیزها اشاره کرده اند. از خانه و زندگی و ماشین و محله پدرشان گرفته تا نظر
و نگاهشان به کارهای او تا برخوردی که با بچه ها دارد و زمانبندی آمدن و
رفتنشان و ساز و آواز در خانه و مار پیتون ۵ متری و لباسهایی که میپوشند و
سریالهایی که دوست دارند و مشکلاتی که به عنوان فرزند یک فیلمساز مشهور
تحمل میکنند و بالاخره تمایل پسر برای فیلمساز شدن و دختر که به موسیقی و
نقاشی علاقه دارد.
فرهاد مدیری، پسر ؟ ساله مهران مدیری است. نه موهایش سیخ سیخی است و نه در
فرم لباسپوشیدن عاشق لباسهای عجیب و غریب است. آن قدر که نمیتوانی از روی
ظاهرش سن و سالش را حدس بزنی. میآید و مینشیند و از روزهایی صحبت میکند که
در مدرسه اذیتش میکردند و از این روزها میگوید که خواهر ؟ ساله اش هم چنین
وضعیتی دارد ولی فراموش نمیکند که بگوید: دیگر با این ماجرا کنار آمده ایم
یک شب وقتی تمرین می کردم به خانه رسیدم و به همراه خانواده منزل یکی از دوستان بودیم. به امیر، پسرم گفتم به مادرت بگو هر چه سریعتر برویم من حالم خوب نیست. وقتی به منزل رسیدیم ساعت نزدیک یک و نیم بود از جایم بلند شدم و آنقدر سرم درد می کرد که آن را به دیوار می کوبیدم! وقتی به پایین پله ها رسیدم دیگر چیزی متوجه نشدم و به بیمارستان ایرانمهر منتقل شده بودم |
احمدرضا عابدزاده شب گذشته میهمان برنامه ورزش از نگاه 2 بود.
دروازه بان اسبق تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه های استقلال و پرسپولیس در خصوص مسائل مختلف صحبت هایی را انجام داد که در زیر می خوانید.
*از تماشاگر استرالیایی درس خنده گرفتم!
در بازی با استرالیا به این دلیل روحیه پیدا کردم که خودم را بردم به داخل تماشاگران. طوری وانمود می کردم که انگار هیچ کس نیست. واقعا فشار زیاد بود و حتی باید در 5 دقیقه اول دو گل می خوردیم. آنها طوری بازی کردند و عکس العمل نشان می دادند که حتی روی یک صحنه تصور کرده بودند گل زدند ولی توپ به بیرون رفته بود. وقتی گل دوم را خوردیم سرم را بلند کردم و دیدم که یک نفر در حال دویدن است. او روی تور دروازه رفت و آن را می کشید. جالب است که من از او یک درس گرفتم و آن درس هم خنده بود.
*ماجرای عجیب بستری شدن در بیمارستان
یک باشگاهی در خیابان پاسداران وجود دارد که من آنجا تمرین بدنسازی می کردم. یک شب وقتی تمرین می کردم به خانه رسیدم و به همراه خانواده منزل یکی از دوستان بودیم. به امیر، پسرم گفتم به مادرت بگو هر چه سریعتر برویم من حالم خوب نیست. وقتی به منزل رسیدیم ساعت نزدیک یک و نیم بود از جایم بلند شدم و آنقدر سرم درد می کرد که آن را به دیوار می کوبیدم! وقتی به پایین پله ها رسیدم دیگر چیزی متوجه نشدم و به بیمارستان ایرانمهر منتقل شده بودم. بعد از 6- 7 ماه همسرم برایم تعریف کرد که تازه متوجه می شدم چه اتفاقی افتاده است. حتی فشار من روی 2 بود! البته روزنامه ها خیلی حاشیه درست کردند و نوشته بودند من سیگار کشیدم و از مواد استفاده کردم در حالی که همه می دانند اگر کسی سیگاری باشد و با من دست بدهد به او می گویم دستش را بشوید. همیشه می گویم اگر می خواهند من را بکشند باید دستم را ببندند و با دود سیگار این کار را انجام دهند.
ادامه مطلب ...